این نامه ز من که از تو دورم خاموش چو راه بی عبورم
بی توست مراجهان فراموش در سینه من فغان خاموش
خواهم همه با تو راز گفتن دردل خسته باز گفتن
صد قصه کنم ز آشنایی بس گریه ز تلخی جدایی
از حال دلم تو را خبرنیست دل ازدل من شکسته ترنیست
من نایم و تو مرا نوایی تو جان منی ولی جدایی
بی همنفسان نفس چه باشد بلبل که رود قفس چه باشد
-در جان منی میان جانی هرجا نگرم تو در میانی
در باغ تویی که دلپذیرست در جان تویی که بی نظیرست
در لاله تویی که دل رباید در غنچه تویی که دل گشاید
در حلقه ی گفتگو تو هستی در پرده آرزو تو هستی
هر کی بگه این شعر چه ربطی به این تصویر داره یه جایزه بهش میدم
البته دکترا زودتر می فهمن (قابل توجه ساغر وجون و فر نوش جون)